قم و جمکران
ببخشید من اینقدر دیر پست ها رو می اندازم آخه بدجوری سرم شلوغه رفتیم قم ، توی راه چمنزار زیبایی دیدم ، نمی دونی جلوی چشم پلیس ، بابا چه دوری زد گفتم الانه ست که برگ جریمه را صادر کنند ... ای ول به هر حال اونجا قدری موندیم ، بابا هم یک کم به ماشین رسید نزدیک های ظهر جمکران رسیدیم ...اونجا با اصرار زهرا جون ، چادر کوچکشو که به تازگی عزیز دوخته بود سرش کردم ... وای اینقده اونجا قربون صدقه ات می رفتند ، اگه دست من و بابا نبودی خورده بودنت ، ما شده بودیم بادیگارد خانوم خیلی هوا گرم بود و ما خدا را شکر به نماز جماعت رسیدیم الهی فدات شم ، که توی آفتاب چشم ها...